پژوهش پیشرو در صدد واکاوی و پاسخگویی به این سؤال اساسی بر آمده است که موانع عمدۀ فرهنگی که در دوره پهلوی دوم سبب عدم دستیابی جامعه ایران به توسعه سیاسی گردید، چه بوده است؟ و مهمترین آنها کداماند؟ این پژوهش با الهام از رویکرد وبری در اهمیت فرهنگ و همچنین رویکرد نوسازی بازنگری شده اینگلهارت و با بهکارگیری روش تحقیق تاریخی و اسنادی، با مراجعه به کتابخانههای حقیقی و مجازی و بررسی کتب و اسناد معتبر مرتبط با موضوع تحقیق از طریق فیشبرداری به جمعآوری و تحلیل و فراتحلیل اطلاعات تاریخی و پژوهشهای جامعهشناسی مرتبط با موضوع تحقیق اقدام شده است. یافتههای این تحقیق نشان میدهد که فرهنگ استبدادی حاکم بر جامعه و نظام سیاسی حاکم وقت و مدیریت اقتدارگرایانۀ پهلوی دوم بر نهادهای مختلف جامعه و سرکوب جامعۀ مدنی و انحلال احزاب سیاسی و تشکلهای اجتماعی و فرهنگی منتقد وابسته به طبقۀ متوسط و قطع جریان روشنفکری پویا و آزاد بهعنوان مهمترین موانع فرهنگی توسعۀ سیاسی در آن دوره محسوب میشود و همچنین فقدان نگرش علمی و عقلانی، روحیۀ پرسشگری و نقد در جامعه، ضعف جامعۀ مدنی، حضور قوی باورهای خرافی سنتی در متن جامعه، فقدان فرهنگ گفتوگو، نبود یک جریان روشنفکری اصیل، آزادیخواه ملی و فقدان مطبوعات منتقد و اعمال سانسور شدید بر سایر مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی، باعث ناکامی جامعۀ ایران در دستیابی به توسعۀ سیاسی در دورۀ پهلوی دوم گردید.