رامین شیخانی؛ علی عباسی؛ نیر طهوری
چکیده
«ابرقهرمانان» یا قهرمانان نقابدارِ فناناپذیر، یکی از مهمترین محصولات فرهنگ عامهاند که با لباسهای ویژه و قدرتهای منحصربهفرد، از ربع دوم قرن بیستم در فکاهیات مصور دنبالهدار یا اصطلاحاً کمیکها، گسترشیافته و در بیست سال اخیر، یکی از روندهای مسلط فیلمسازی در هالیوود بودهاند. این فیلمها صرفنظر از دیدگاههای ...
بیشتر
«ابرقهرمانان» یا قهرمانان نقابدارِ فناناپذیر، یکی از مهمترین محصولات فرهنگ عامهاند که با لباسهای ویژه و قدرتهای منحصربهفرد، از ربع دوم قرن بیستم در فکاهیات مصور دنبالهدار یا اصطلاحاً کمیکها، گسترشیافته و در بیست سال اخیر، یکی از روندهای مسلط فیلمسازی در هالیوود بودهاند. این فیلمها صرفنظر از دیدگاههای انتقادی، چرخۀ اقتصادی سینما را متأثر ساخته و به گفتمانی غالب و زبانی مشترک تبدیل شدهاند، لذا این مقاله در تلاش است تا تفسیری منسجم از این قهرمانان سینمایی روز، ارائه دهد. در این مطالعه، با محوریت نظریات والتر بنیامین (1940-1892)، فیلسوف یهودی آلمانی مرتبط با مکتب فرانکفورت و چند متفکر دیگر در باب افسونزدایی از اسطوره در فرهنگ مدرن، بر اضطرابهای ناشی از شهرنشینی در فیلمهای ابرقهرمانی تمرکز شده و بحرانهای روانی، اجتماعی و سیاسی پس از حمله به نیویورک در 11 سپتامبر 2001، به عنوان یکی از مهمترین دلایل رونق این نوع از سینما، مورد بررسی قرارگرفته است. روش مطالعه بر اساس دادههای کتابخانهای و توصیف و تحلیل ویژگیهای تصویری و مضمونی فیلمهای اقتباسشده از شخصیتهای ابرقهرمانی شناختهشدهتر دو شرکت برجستۀ عرصۀ کمیک، یعنی دیسی و مارول، شامل سوپرمن و بتمن (از دیسی) و اسپایدرمن (از مارول)، بهطورجداگانه است. در نتیجهگیری این مطالعه، اضطرابهای ناشی از غلبۀ فناوری بر طبیعت، سلطۀ جنایت و تروریسم، آنارشیسم، صنعت فرهنگ و مسخ انسان در جامعۀ سرمایهداری، ترس از بیگانگان و هراس از مرگ و نابودی بشریت، به عنوان مهمترین عوامل اسطورهزدایی از ابرقهرمان در سینمای امروز، در نظر گرفته شده است.
احمد رضایی جمکرانی؛ علی چراغی
چکیده
«وجه غالب» یا «عنصر غالب» یکی از مفاهیم اساسی در نظریة فرمالیسم و مؤلفة برجستة هر اثر هنری است که بر دیگر اجزا و عناصر آن اثرگذار است و موجب تحول و دگرگونی آنها و مرکزیت معنایی در اثر و انسجام ساختاری آن است. هدف پژوهشِ پیش رو بررسی عنصر غالب در آثار محمود دولتآبادی، با تأکید بر جای خالی سلوچ، است. آثار او از جنبههای ...
بیشتر
«وجه غالب» یا «عنصر غالب» یکی از مفاهیم اساسی در نظریة فرمالیسم و مؤلفة برجستة هر اثر هنری است که بر دیگر اجزا و عناصر آن اثرگذار است و موجب تحول و دگرگونی آنها و مرکزیت معنایی در اثر و انسجام ساختاری آن است. هدف پژوهشِ پیش رو بررسی عنصر غالب در آثار محمود دولتآبادی، با تأکید بر جای خالی سلوچ، است. آثار او از جنبههای گوناگون روانشناختی و جامعهشناختی شایستۀ تأملاند؛ اما، به نظر میرسد وجه غالب این آثار «جدال سنت و مدرنیته» باشد که در سایة آن، سایر موضوعات ازجمله خشونت علیه زنان و بحران هویت و فقر معنادارتر میشوند. بر اساس نتایج پژوهش، این عنصر غالب (جدال سنت و مدرنیته) به صورتهای مختلف انزوا، طردشدگی، نفی اراده، بحران هویت و... متجلی شده است.
علیرضا کرمانی؛ سهیلا صادقی فسا
چکیده
جربیات بزرگسالان از کودکیشان از تجربۀ کودکان امروزی متفاوت است. این تفاوت ما را با این پرسش مواجه میکند که کودکی از گذشته تا امروز چه تحولاتی را پشت سر گذاشته است؟ دغدغۀ اصلی این نوشتار پرداختن به ابعاد مختلف این پرسش از منظر فوکو، نظریهپرداز تحلیل گفتمان انتقادی است. فوکو به دیوانگی، بیماری و زندان پرداخته است، اما آیا کودکی ...
بیشتر
جربیات بزرگسالان از کودکیشان از تجربۀ کودکان امروزی متفاوت است. این تفاوت ما را با این پرسش مواجه میکند که کودکی از گذشته تا امروز چه تحولاتی را پشت سر گذاشته است؟ دغدغۀ اصلی این نوشتار پرداختن به ابعاد مختلف این پرسش از منظر فوکو، نظریهپرداز تحلیل گفتمان انتقادی است. فوکو به دیوانگی، بیماری و زندان پرداخته است، اما آیا کودکی بهصورت جستهگریخته در آراء و مکتوبات او دیده نمیشود؟ به همین دلیل سعی شده است تا از شیوۀ مسئلهسازی فوکو در راستای بازسازی جایگاه کودکی بر مبنای رویکرد تحلیل گفتمان فوکویی استفاده شود. رویکرد تحلیل گفتمان علاوه بر اینکه نظریه قلمداد میشود بهمثابۀ روش نیز میتواند تحقیقات را روشمند سازد. دو سنگ بنای تحلیل گفتمان فوکویی را طرد و تاریخیت تشکیل میدهند. در دورههای مختلف تاریخی؛ پیشامدرن، مدرن و پسامدرن، طرد کودکان از امور عقلاء که در اینجا بزرگسالان جامعه هستند، اشکال متفاوتی به خود گرفته است. در دورۀ پیشامدرن، کودکان معمولاً بزرگسالانی کوچک بودند که در همۀ امور دخالت داده میشدند. در نظام دانایی مدرنیته مبتنی بر ایدئولوژی روانشناسی رشد پیاژه، مفهوم کودکی و مقتضیات آن اعم از اجبار در ورود به مدرسه و طرد از دنیای بزرگسالان به شیوههای مختلف برجسته شد. طرد کودکان در نظام دانایی دورۀ پسامدرن، دگردیسی دیگری پیدا کرده است. در نظام دانایی پسامدرنیته به سبب اتفاقاتی که در دنیای ارتباطات و توسعه اتفاق افتاده است، کودکان بسیار سریعتر از دورۀ مدرن، کودکی خود را پشت سر میگذارند و وارد دنیای بزرگسالی میشوند. این روایت فوکویی از کودکی نشان میدهد که کودکی اتفاقاً مفهومی که ریشه در گذشته داشته باشد، نیست و ساخته و پرداختۀ دوران مدرن است.